خسته از راهم خدایا مرحمی
نوشته شده توسط : پاییز

 خدایا بشنو سخنانم را

چند وقتی بود که گمت کرده بودم

چون خودم خواستم

میخواستم ، چون باورم بود که 

تو خوبی و برای درک خوبی باید بد را فهمید

باید اندیشد...من نمیخواستم

نه نمیخواستم تو را در دل من فرو کنند

تو را به من بیاموزند

تو آموختنی نیستی چرا که شاید اصلا.......

اما حالا که روی دیگر کاغذ را دیدم 

تو آنجا بودی

نشسته بودی و مرا میدیدی

انگار منتظرم بودی

آری من در دعاهایم به تو گفتم که

خودت، خودت را به من نشان بده

و تو چه زیبا هستی

من ذره ای از تو را دیدم

من هنوز کامل به تو نرسیده ام

اما میدانم که راهم درست است

خدایا خودت، خودت را به ما نشان بده....

 

پیوست2:آدم بعضی موقعه ها یه جاهایه عجیبی شعر میگه مثلا الان من خونه دوستم پشت لبتاپ کمرم از درد داره

میترکه دوستام خابند خلاصه دیگه تاریکه چشام در اومد.اما به همتون یه سری زدم....راستی اولین حقوق هنریمم گرفتم خیلی به دلم نشست هرچند میشه باهاش چیپس خرید  اما روحش مهمتره




:: برچسب‌ها: خدایا بشنو سخنانم را ,
:: بازدید از این مطلب : 562
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : 25 / 1 / 1390 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست